روایت یک رزمنده از روزی که برایش اشهد خواندند
تاریخ انتشار: ۸ مرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۳۴۳۸۹۶
یک رزمنده دفاع مقدس میگوید: بچهها تمام وسایل داخل جیبم را خالی و به ساعت، انگشتر و حتی جانماز و مهر داخل جیبم هم رحم نکرده بودند! فقط پلاکم را از گردنم باز نکرده بودند، در حال برگشتن بودند که ناگهان ابروی چشم راستم شروع به تکان خوردن کرد.
به گزارش خبرنگار ایمنا، روزهایی که در هشت سال جنگ تحمیلی بر رزمندگان و خانوادههایشان گذشت برای کسانی که در آن برهه زندگی میکردند و فضا را لمس میکردند، امری قابل درک است، اما برای نسلهای بعد که در همه این سالها بدون حس کردن جنگی در امنیت کامل به سر بردهاند روایت آن روزها هم خواندنی است و هم تجسمش کمی مشکل است.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
روزهایی که اگر در خاطرات و روایات همان رزمندگان نقل نشود، بعدها به فراموشی سپرده خواهد شد و تاریخ کم حافظهتر از آن است که روزهای درخشان یک ملت را به خاطر بسپارد. بنابراین جمعآوری خاطرات و نشر آن از زبان افرادی که در میدان آتش حضور داشتند، میتواند هم مستندتر و هم قابل باورتر باشد.
سیدمرتضی موسوی، از رزمندگان لشکر ۱۴ امام حسین (ع) روایتگر خاطرهای در بحبوحه عملیات کربلای ۴ میشود: چشمانم بسته شد، دیگر حرکتی نداشتم! فقط صداها را میشنیدم، اولین کسی که بالای سرم حاضر شد، دایی محمود (محمود بی درام) بود که فریاد زد: بچهها! سید شهید شد.
دایی محمود خم شد و محکم بوسهای بر پیشانی من زد، یاد ماچ و بوسههای عمو یدالله محله افتادم! دایی محمود گفت: سید التماس دعا، و ناراحت از کنارم بلند شد. احمدرضا همتیار، بیسیمچی گروهان آمد، کنار من در نیزارها نشست، بلند میگفت: سید اشهد بخوان!
به دلیل پاره شدن زبان، رفتن لثه جلو و دندانها، من اصلاً قادر به صحبت کردن نبودم، خون در تمام دهانم جمع شده بود، احساس خفگی به من دست داده بود، دیگر نمیتوانستم حرفی بزنم، تکانی بخورم یا عکسالعملی از خود نشان دهم. برادر همتیار خودش برایم اشهد خواند!!
در همین لحظه شهید ماشاالله ابراهیمی خودش را به جلو ستون رساند! به بچهها گفت: چه خبر شده؟ بچهها جواب دادند: استکی و موسوی شهید شدند! شهید ابراهیمی بلافاصله نیروها را به عقب هدایت کرد، در این موقع عراقیها به داخل نیزارها، هجوم آوردند.
با آمدن عراقیها، بچهها، مجبور شدند به عقب بروند، لحظه بسیار حساسی بود، عراقیها با وارد شدن در داخل نیزارها، شروع به زدن تیر خلاص به بچههائی که در آنجا افتاده بودند، کردند، اما نمیدانم چرا تیر خلاص بهطرف من شلیک نکردند!
مجدد عراقیها نیزارها را ترک کردند، من بیحرکت روی زمین باتلاقی جزیره خوابیده بودم، فقط گوش سمت راستم خوب کار میکرد و میتوانستم صداهای اطراف را به خوبی بشنوم، بدنم دیگر قادر به حرکت نبود.
نمیدانم چقدر در نیزارها ماندم، صدای درگیری و تیراندازیها را به خوبی میشنیدم، احساس بسیار خوبی داشتم تابهحال اینقدر راحت نخوابیده بودم، هیچ دردی در بدنم احساس نمیشد، خون راه گلویم را بسته بود، حتی قادر به تکان دادن سر هم نبودم! انگار ناراحتی در وجودم نبود!! مدتی گذشت.
از داخل نیزارها صداهایی شنیده میشد، چندنفری داشتند به من نزدیک میشدند دقت کردم، فارسی صحبت میکردند بیشتر توجه کردم صدای بچههای خودی به گوش میرسید، بله صدای محمد کشانی، شهید صفرعلی شیرزادی؛ محمدباقر صفارینیا و شهید سیداکبر میریان بود.
حاجناصر فرمانده گردان روی بیسیم گروهان به برادر مهدی حاتمی سفارش کرده بود، هر طور شده سید را به عقب بیاورند یا حداقل وسایل داخل جیبم را خالی و با خود به عقب بیاورند، بنابراین چند نفر از نیروهای زبده و قدیمی گردان و گروهان خود را مجدد به جلو رسانده بودند، کالک عملیات در جیب پیراهن من قرار داشت، اگر عراقیها خوب دقت میکردند متوجه میشدند من فرمانده این نیروها هستم، کالک، قطبنما، کلت منور، پیراهن سبز سپاه!!
محمد کشانی نیمخیز بالای سرم آمد، من فقط از صدا او را شناختم، بچهها تمام وسایل داخل جیبم را خالی و به ساعت، انگشتر، و حتی جانماز و مهر داخل جیبم هم رحم نکرده بودند! فقط پلاکم را از گردنم باز نکرده بودند، در حال برگشتن بودند که ناگهان ابروی چشم راستم شروع به تکان خوردن کرد، کشانی فریاد زد: بچهها سید زنده است! ابروی او تکان میخورد.
کد خبر 676541منبع: ایمنا
کلیدواژه: دفاع مقدس خاطرات دفاع مقدس رزمنده دفاع مقدس عملیات کربلای ۴ لشکر 14 امام حسین ع شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق نکرده بودند عراقی ها بچه ها
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۳۴۳۸۹۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
روزی به فرزندانم میگویم کنار کروس بازی کردم
به گزارش "ورزش سه"، چند روز از بازی رفت بایرن و رئال در نیمه نهایی لیگ قهرمانان می گذرد ولی بحث روی پاس استثنایی تونی کروس به وینیسیوس روی گل اول کهکشانی ها هنوز هم داغ دنبال است.
مهمندس آلمانی همه کاره زمین بود و رئال مادرید را با همان پاس از فشار 20 دقیقه ای بایرن خارج کرد و به گل رساند.
کروس که قراردادش در پایان فصل تمام می شود ولی به احتمال فراوان یک سال دیگر آن را تمدید می کند، حالا محبوبیتی دوچندان میان هواداران رئال و فوتبال دوستان دنیا دارد. او در بین هم تیمی هایش نیز مقبولیتی فراوان دارد و این از کامنت دنی کارواخال زیر یک پستا اینستاگرامی مشخص است.
مدافع راست و کاپیتان زیر پستی در تمجید از کروس با مضمون: «روزی به فرزندانم می گویم بازی کروس را تماشا کردم.» نوشت: «روزی به فرزندانم خواهم گفت کنار کروس بازی کردم.»